97 تمام شد.

با یک سال تحویل نصفه شب و بی خوابی تا صبح و کسالت اول فروردین.بازگشت به خانه و یله شدن زیر آفتاب ظهر بهار و بوی مادر و خانه و نان.نشستن پیش پدر و حرف های خوب زدن.

من بلدم با دخترها خوب باشم.یعنی راهش را پیدا کردم.کافیست آن ها را بفهمی و به آن ها فضا بدهی تا خود را ارائه دهند.چیزی که مدت ها کسی به آن ها نمیداده.دوم اینکه باید نشان بدهی که آن ها را میمفهمی .یعنی اهمیت میدی و به تفاوت ها احترام میگذاری.این یک راز بزرگ است.هیچ وقت نباید بگویی دختر ها فلان.این رابطه را خورد میکند تا ابد.باید بهشان محبت کنی و هوایشان را داشته باشی.

97 سخت بود و خیلی کند.ذهنم و روحم را دچار فرسایش کرد.طرح های بزرگی برای دنیایم دارم.بایدجسمم را سرشار کنم تا مزاحم روحم نشود.خوردن مهم ترین اتفاق سال دیگر باید باشد.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها